📋 خلاصه مقاله:
اقتباس تلویزیونی از بازی “Life is Strange” توسط پرایم ویدئو تأیید شده است. این سریال به رابطه پیچیده مکس و کلوئی و چالشهای اقتباس از بازیای که بر انتخابهای بازیکن متکی است، میپردازد. تمرکز بر روابط و شمولیت کوئیر برای موفقیت این اقتباس حیاتی است.
اقتباس تلویزیونی از بازی ماجراجویی Life is Strange که به تغییر زمان میپردازد، از سال ۲۰۱۶ شایعه شده بود که در حال ساخت است. اما اکنون تأییدیه رسمی داریم. پرایم ویدئو در تاریخ ۵ سپتامبر اعلام کرد که ساخت سریالی از این فرانچایز را تأیید کرده است. چارلی کاول، خالق KAOS و The End of the F***ing World به عنوان تهیهکننده اجرایی و مدیر تولید در این پروژه حضور خواهد داشت.
این افشاگری باعث شده است که برخی از طرفداران دچار تردید شوند. نه تنها تیم اصلی سازنده بازی از استودیوی فرانسوی Don’t Nod در این پروژه دخیل نخواهد بود. این امر برای اقتباسها غیرمعمول نیست، اما میتوانم ناامیدی را درک کنم. برخی از طرفداران Life is Strange نگرانیهایی درباره چگونگی اقتباس دقیق بازیای که به شدت بر انتخابهای بازیکن متکی است، ابراز کردهاند. بدون اینکه یک انتخاب را “اصلی” و دیگران را بیاعتبار کند، این چالش وجود دارد.
چالشهای اقتباس تلویزیونی
دنباله مستقیم Life is Strange، یعنی Life is Strange: Double Exposure، این تعادل را به خوبی حفظ کرد. این امکانپذیر بود، زیرا یک بازی ویدئویی بود. آیا تلویزیون میتواند همین کار را انجام دهد؟
تلاش برای اینکه یک برنامه تلویزیونی به همان شیوه یک بازی ویدئویی عمل کند، نگرانی اصلی من نیست. برای خودم، فقط میخواهم ببینم که اقتباس Life is Strange بر روی یک عنصر بسیار مهم تمرکز دارد: رابطه بین شخصیت اصلی، مکس کالفیلد و بهترین دوستش، کلوئی پرایس.
تصویر: Dont Nod
چرا مکس و کلوئی محور اصلی بازی Life is Strange هستند
بازی اصلی Life is Strange که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، یک معمای علمی-تخیلی با قابلیت بازگشت به زمان است. این بازی داستان دانشجوی عکاسی به نام مکس را روایت میکند که برای سال آخر دبیرستان به خانهاش در آرکیدیا بی بازمیگردد. او پس از بازگشت، متوجه ناپدید شدن ریچل امبر، یکی از دانشجویان محبوب بلکول، میشود. در اولین روز سال تحصیلی، مکس شاهد تیراندازی مرگبار ناتان پرسکات، قلدر مدرسه، به دوستش کلوئی است. در لحظهای از وحشت، مکس درمییابد که میتواند زمان را به عقب برگرداند. او هر کاری که میتواند برای نجات کلوئی انجام میدهد. این اقدام مکس زنجیرهای از رویدادهای جدید را آغاز میکند که اسرار تاریک آرکیدیا بی را آشکار میسازد.
مکس و کلویی در مرکز این رازها قرار دارند. مشخص میشود که با نجات جان کلویی، مکس نقطهای از زمان را بهطور چشمگیری تغییر داده است. این تغییر باعث شده طوفانی ویرانگر شکل بگیرد و به شهر آرکیدیا بی نزدیک شود. در پایان بازی، مکس باید تصمیم بگیرد: آرکیدیا بی را نجات دهد یا بگذارد کلویی بمیرد.
انتخاب سخت مکس
پس از پنج قسمت کامل با کلویی، جایی که این دو به هم نزدیکتر میشوند، مکس تمام تلاش خود را میکند تا کلویی زنده بماند. این یک انتخاب بیرحمانه و سخت است: نجات کلویی یا همه دیگران.
تاریخچه مکس و کلویی پیچیده است
کلوئی بخش زیادی از زندگیاش را تنها و رها شده سپری کرده است. در طول بازی، مکس به تنها چیزی تبدیل میشود که کلوئی میتواند به آن تکیه کند. در نهایت، این شما هستید که تصمیم میگیرید او را بکشید یا نه. این انتخاب نهایی، نقطه احساسی داستان است.
اهمیت رابطه کلوئی و مکس
برای اقتباس تلویزیونی، تمرکز بر رابطه پیچیده اما احساسی این دو دختر بسیار مهم است. عناصر سفر در زمان و معمای قتل نیز حیاتی هستند. اما در نهایت، رابطه این دختران قلب بازی است. اگر سازندگان اقتباس این نکته را درست درک نکنند، ناامیدی بزرگی خواهد بود.
در ابتدای بازی اصلی، متوجه میشویم که رابطه مکس و کلوئی دچار مشکل است. این دو در سنین کودکی از هم جدا شدند. خانواده مکس به دنبال فرصتهای جدید به جای دیگری نقل مکان کردند. در ابتدا، دخترها تا حد ممکن با هم در تماس بودند. اما پس از سالها دوری و با توجه به اینکه هر دو در آن زمان کودکان جوانی بودند، در نهایت ارتباطشان قطع شد.
تغییرات در زندگی مکس و کلوئی
در حالی که مکس در محیط جدید خود موفق بود، کلوئی به تنهایی با مرگ پدرش در یک تصادف رانندگی روبرو شد. این موضوع باعث شد او در برابر مادرش جویس رفتار نادرستی داشته باشد و با ناپدریاش درگیر شود.
وقتی ریچل در بازی Life is Strange سال ۲۰۱۵ ناپدید میشود، کلوئی به هم میریزد. او و ریچل در بازی پیشدرآمد سال ۲۰۱۷ Life is Strange: Before the Storm به هم نزدیک شدند. بازیکن میتواند انتخاب کند که آیا رابطه آنها عاشقانه باشد یا نه. در هر صورت، ریچل در دوران سختی از زندگی کلوئی در کنار او بود. وقتی ریچل ناپدید میشود، کلوئی دوباره تنها میماند. وقتی مکس میرسد، کلوئی ناراحتیاش از ترک شدن توسط مکس را پنهان نمیکند.
بازگشت به مدار یکدیگر
اما آنها به سرعت دوباره به مدار یکدیگر بازمیگردند. نمیتوانند از دست هم دور بمانند. رابطه متغیر آنها چیزی است که داستان اصلی Life is Strange را به جلو میبرد. مکس میخواهد به کلوئی کمک کند تا ریچل را پیدا کند، زیرا ریچل برای کلوئی بسیار مهم است. هیچکدام نمیدانند که این جستجو آنها را به مکانهای واقعاً ترسناکی خواهد برد.
بازی Life is Strange به شمولیت کوئیر نیاز دارد
من فقط نمیخواهم که سریال به وزن احساسی و پیچیدگی داستان گذشته آنها اشاره کند. بلکه فکر میکنم مهم است که نسخه تلویزیونی به احساسات عاشقانه مکس و کلویی نسبت به یکدیگر نیز توجه کند. حتی اگر گزینههای بازی آنها را به این مسیر هدایت نکند. در بازی اصلی، مکس میتواند رابطهای با کلویی، وارن، یکی از همکلاسیهای مکس، یا هیچکدام از آنها برقرار کند.
این انتخاب به ناچار به نگرانی طرفداران درباره “قانونی” کردن برخی خطوط داستانی در یک اقتباس برمیگردد. زمانی که رسانه اصلی تعاملی بود و چندین جهت داستانی قانونی داشت، این موضوع مطرح شد. با این حال، حتی اگر در بازی رابطهای با Chloe انتخاب نکنید، Max همچنان در دفترچه خاطراتش درباره تمایل به بوسیدن او مینویسد. دوجنسگرایی Max، صرف نظر از اینکه آیا او رابطهای با Chloe دارد یا نه، بخش معناداری از شخصیت اوست. نادیده گرفتن آن یک نقص در قضاوت خواهد بود. به ویژه در زمانی که حضور شخصیتها و روابط LGBTQ+ در رسانههای اصلی رو به کاهش است.
سری Life is Strange به عنوان یکی از آثار برجسته در جامعه بازیهای کوئیر شناخته میشود. این بازی به ویژه با Life is Strange: True Colors توانست جوایز متعددی برای شمولیت کوئیر خود کسب کند. این سری به نوجوانان کوئیر جوان، از جمله خود من، این امکان را داد که خود را در یک بازی ویدیویی محبوب ببینند. این بازی در زمانی ارائه شد که هنوز ازدواج همجنسگرایان قانونی نشده بود و به هیچ وجه تحقیرآمیز نبود.
من نمیخواهم بگویم که باید به طرفداران گوش کنیم و فقط به آنها درباره اینکه چه چیزی از متن اصلی به یک اقتباس آورده شود توجه کنیم. زیرا این منجر به شیب لغزندهای میشود که طرفداران احساس کنند یا باید به روش آنها عمل شود یا هیچ. قبل از اینکه حتی اقتباس پخش شود، گفتگو درباره آن را تلخ میکند. یا حتی به آزار و اذیت سازندگان درباره آن میپردازند.
اما نادیده گرفتن دوره و زمینه زمانی که بازی منتشر شد و اینکه چرا رابطه مکس و کلوئی در زمانی که شخصیتهای کوئیر در بازیها به اندازه اکنون در مرکز توجه نبودند، مهم بود، به نظر میرسد که کل نکتهای که این رابطه در بازی اصلی به تصویر کشیده شده بود را از دست میدهد.
اهمیت روابط در سری Life is Strange
زیبایی سری Life is Strange در این است که چقدر Don’t Nod و توسعهدهنده بعدی این فرانچایز، Deck Nine، داستانهای بازیها را حول روابط متمرکز میکنند. این بازیها فقط درباره سفر در زمان و بحرانهای فراطبیعی نیستند. آنها درباره لحظات آرامی هستند که میتوانید این شخصیتها را ببینید که نشستهاند و به موسیقی خوب گوش میدهند، ماریجوانا میکشند و فقط هستند. تکیه بر این روابط و اذعان به این لحظات کوچک آرامش، هسته اصلی این سری است و آن را بسیار خاص میکند. اگر اقتباس بتواند این را به تصویر بکشد، حداقل من را با خود همراه خواهد کرد، مشتاق و آماده برای دیدن آنچه در آینده خواهد آمد.


توسط

توسط
توسط
توسط

