📋 خلاصه مقاله:
بازیهای مترویدوانیا مانند Silksong با چالشهای دشوار و استرسزا، تجربهای متفاوت از Dying Light ارائه میدهند. در حالی که Dying Light با زامبیهای ترسناک و پارکور هیجانانگیز، آرامشبخشتر است، Silksong با دشواریهای غیرمنتظره و پارکور پیچیده، تجربهای چالشبرانگیزتر ارائه میدهد.
به دلیل علاقه به بازیهای اکشن و تیراندازی و همچنین ترس طبیعی از زامبیهای خونآشام، معمولاً با ترکیبی از هیجان و نگرانی به بازیهای جدید زامبی نزدیک میشوم. اما این بار، Dying Light: The Beast استثنا بود. نمیتوانستم صبر کنم تا وارد میدان شوم. این اشتیاق را مدیون Hollow Knight: Silksong هستم.
تأثیر بازیهای مترویدوانیا بر تجربه بازی
بله، یک بازی محبوب مترویدوانیا به قدری مرا تحت تأثیر قرار داده که دنیای پس از آخرالزمان در مقایسه با آن خوشایند به نظر میرسد. متشکرم، تیم چری، که ترس من از زامبیها را درمان کردید.
از نظر بصری، Dying Light باید ترسناکتر از دو بازی دیگر باشد. این بازی بسیار تاریکتر است و پر از خون و خونریزی. زامبیها سعی میکنند صورت شما را گاز بگیرند. این تجربه در دید اول شخص، بسیار شخصیتر از تماشای ضربه خوردن Hornet از دور احساس میشود.
مقایسه با Silksong
علاوه بر این، بیشتر حشرات در Silksong به طرز شگفتآوری بامزه هستند. به ویژه Lost Fleas و Bell Beast، که چیزی است که نمیتوان درباره زامبیها گفت. البته، Nuu، تو پینگو صورتی ترسناک، استثنا هستی.

تصویر: تیم چری از طریق پولیگان
چرا Silksong کابوسهای من را تسخیر کرده است؟ بخشی از دلیل آن، سطح دشواری و استرسی است که با آن همراه است. بیشتر مرگها در Dying Light قابل اجتناب هستند اگر مراقب باشید. اما مرگهای Silksong تقریباً اجتنابناپذیرند. Silksong مانند شرکت در یک آزمون سخت مجوز است. میتوانم برای آخرین قاضی هر چقدر که بخواهم آماده شوم، اما یک حرکت اشتباه و همه چیز تمام میشود. در Dying Light وارد میدان نبرد دومین رئیس شدم بدون اینکه سلاحی همراه داشته باشم و فقط با دستان خالی به دشمن حمله کردم. هیچ مشکلی نبود!
تجربه بازی با Dying Light و Silksong
البته، کیمراهای میانه تا اواخر بازی Dying Light — رئیسهای زامبی جهشیافته — شکست دادنشان دشوارتر است. اما هیچکدام از آنها باعث نشدند که بخواهم کامپیوترم را از پنجره بیرون بیندازم. همانطور که مرگ در حین انیمیشن مرگ آخرین قاضی این کار را کرد. بله، این واقعاً اتفاق افتاد و بله، Silksong باعث شد که کل مبارزه را از نو شروع کنم.
ترسناکتر از هر خطری که به وضوح در مقابل شما قرار دارد، تهدیدهای غیرمنتظره در Silksong است. هر بار که وارد منطقه جدیدی میشوم، ذهنم پر از افکاری مانند “لطفاً یک رئیس ظاهر نشود”، “لطفاً فقط یک نیمکت به من بدهید”… و سپس در یک هزارتوی کابوسوار از مه گیر میافتم یا توسط یک مگسدانگ دزدیده شده و در یک سیاهچال ناشناخته رها میشوم. کاوش در ساختمانهای متروکه و فاضلابهای گلآلود Dying Light نیز چندان جذاب به نظر نمیرسد. اما حداقل میدانم که چه نوع آشوبی در انتظارم است.
وحشت واقعی در پارکور Silksong
اما وحشت واقعی Silksong پارکور است. بدون وجود خارهای قرمز مرگبار و جوانههای گل مزاحم، دویدن روی پشتبامهای Dying Light در مقایسه با آن لذت خالص است. در حالی که آن حشرات وحشی تلاشهای من برای پرش روی سکوها را خراب میکنند، زامبیها به اندازه یک حلزون حرکت میکنند و نمیتوانند مفهوم بالا رفتن را درک کنند.
آیا آن لحظه را میشناسید که یک گروه زامبی در حال رشد همیشه در حال تعقیب شما هستند؟ به جز ولاتیلها، سپس شما روی یک ماشین میپرید و تماشا میکنید که چگونه با دستان زشت و مردهشان سعی میکنند شما را بگیرند، اما نمیتوانند به شما دست بزنند؟
نمیدانم این از نظر روانشناختی چه چیزی درباره من میگوید، اما این برای من چیزی جز درمانی نبوده است. من فقط یک بار این حس رضایت را هنگام بازی Silksong تجربه کردم. زمانی که گوشهای در میدان نبرد رئیس Moorwing پیدا کردم که مرا از حملات او محافظت میکرد.
تصویر: Techland via Polygon
باید اعتراف کنم که یک جنبه از پارکور Dying Light وجود دارد که باعث میشود به لرزه بیفتم، به طریقی که Silksong هرگز نمیتواند. آن جنبه، ارتفاعات است. در حالی که مچ پای هورنت شکستنی نیست، کایل کرین نمیتواند وقتی روی لبه ایستاده است، آرام بماند. تلاشهایش برای حفظ تعادل در واقع باعث میشود سختتر بتواند از زامبیها زنده بماند. هورنت ۹۹ مشکل دارد، اما آسیب از سقوط یکی از آنها نیست. هرچند چشمانداز سقوط به مرگم هنوز کمتر از تلاش برای صعود دوباره به کوه فای ترسناک است.
تفاوتهای احساسی بین Silksong و Dying Light
شاید فکر کنید، “وای، او واقعاً از Silksong متنفر است”، اما این از حقیقت دور است. من Silksong را دوست دارم، خیلی بیشتر از Dying Light. اما این بازی خستهکننده است. پس از گذراندن ساعتهای زیادی در فارلوم، واقعاً به استراحتی از دویدنهای بیپایان نیاز داشتم. به طرز شگفتآوری، آخرالزمان زامبیها جایی بود که آن را پیدا کردم.


توسط
توسط

توسط