📋 خلاصه مقاله:
تیزر تریلر فیلم “Him” به کارگردانی جاستین تیپینگ با لحن کابوسوار و تصاویر مرموز، توجه طرفداران سینمای هیجانانگیز را جلب کرده است. این فیلم به بررسی چالشهای ورزشکاران و تبدیل آنها به کالا میپردازد و با حضور مارلون وینز در نقشی غیرمعمول، جذابیت بیشتری یافته است.
جذابیت تیزر تریلر فیلم Him
زمانی که اولین تیزر تریلر برای فیلم Him به کارگردانی جاستین تیپینگ در آوریل منتشر شد، در محافل سینمایی آنلاین غوغایی به پا کرد. لحن کابوسوار و تصاویر مرموز، به همراه مقادیر زیادی خون، طرفداران سینمای هیجانانگیز را به خود جذب کرد. اعتبار تهیهکنندگی برجسته جردن پیل وعده میداد که این فیلم یک فیلم ترسناک معمولی نخواهد بود.
حضور مارلون وینز در نقشی غیرمعمولاً تاریک و ترسناک، یک شگفتی بود. همچنین موجودات عجیب و غریب شبیه به ماسکوت که به شخصیت اصلی خشونت میورزیدند، تعجبآور بودند.
لیست سیاه تحت عنوان GOAT در سال ۲۰۲۲، دارای پیشفرضی است که به تصاویر تریلرها شکلی میبخشد. ستاره در حال ظهور فوتبال، کامرون کید (بازیکن سابق کالج تایریک ویدرز، معروف از آتلانتا و میدانم تابستان گذشته چه کردی) دچار آسیب مغزی میشود. این آسیب ممکن است به پایان کار او منجر شود. قهرمان او، ایزایا (مارلون وینز)، “یک کوارتربک افسانهای با هشت قهرمانی و یک ستاره فرهنگی”، پیشنهاد میدهد که به صورت خصوصی او را آموزش دهد. این آموزش شدید میشود — و ظاهراً خونین و توهمزا.
آموزش خصوصی و چالشهای پیشرو
آموزش خصوصی که ایزایا به کامرون پیشنهاد میدهد، بسیار شدید است. این آموزش نه تنها فیزیکی، بلکه ذهنی نیز چالشبرانگیز است. به نظر میرسد که این فرآیند به نوعی خونین و توهمزا تبدیل میشود.
این مصاحبه برای اختصار و وضوح ویرایش شده است.
او بدون اینکه به عمق داستان بپردازیم، به طور مفهومی درباره چیست. به نظر میرسد که میتواند درباره رویای آمریکایی، طرفداران سمی یا جستجوی شهرت سمی، دروازهبانی، چالشهای خاص برای ورزشکاران سیاهپوست، یا هر چیز دیگری باشد. به نظر شما این فیلم اساساً درباره چیست؟
معانی ضمنی فیلم
جاستین تیپینگ: فکر میکنم معانی ضمنی متعددی وجود دارد. وقتی برای اولین بار جلسات این پروژه را برگزار کردم، گفتم: “برای من، این درباره این است که وقتی ورزشکار به یک کالا تبدیل میشود، چه اتفاقی میافتد.” این موضوع به لحاظ تماتیک محور اصلی است. همچنین گفتگویی و دستدادنی با روانشناسی ورزشکارانی دارد که میخواهند بهترین در تمام دورانها باشند. این موارد در زمینه اقتصاد خستهکننده آمریکایی و “ثروتمند شو یا در تلاش بمیر” دست به دست هم میدهند.
وحشت از اینکه چقدر از خودتان را قربانی میکنید تا دیگر خودتان نباشید، برای چه کسی؟ در نهایت، اگر بدن شما تنها سرمایهتان باشد و آن هم یک ساعت محدود و در حال تیکتیک داشته باشد، و سپس برای فرانچایزها یا هر کسی که از شما برای سرگرمی سود میبرد، قابل جایگزینی باشید، این میتواند بسیار شوم باشد. نیازی نیست کار زیادی انجام دهید تا این موضوع ترسناک شود.
فکر به داستانها و شخصیتهای ورزشی
آیا به داستانهای ورزشی خاصی یا شخصیتهای ورزشی خاصی فکر میکردید؟
نه، این ترکیبی از تمام ارجاعات فرهنگ عامه و نمادشناسی در تمام ورزشها بود. این موضوع بر فوتبال آمریکایی متمرکز است، بنابراین به ناچار با تام بردیها مقایسه میشود. اما وقتی به آن نزدیک شدم، هنوز به کوارتربک سیاهپوست نگاه میکردم و بسیاری از تصاویر و داستانها را حتی از NBA یا آنچه کوبی برایانت با آن شات معروف در رختکن که او را بسیار ناراحت نشان میدهد، میگذرانید، میگرفتم.
تبدیل بتها به سلبریتیها
بتهای ما به ویژه امروز، با روابط پاراسوشال، به سلبریتی تبدیل میشوند. طرفداران چقدر میتوانند عصبانی و ناراحت شوند. آنها تمام قلب و روح و مشکلات خانوادگی و مشکلات رابطهای خود را میگیرند و آن را به برخی از این ورزشکاران منتقل میکنند. بنابراین ورزشکاران در جامعه ما، احساس میکنم که بسیاری از آن درد را نگه میدارند. آنها مسئول آن نیستند، اما این جایی است که ما آن را قرار میدهیم.
همچنین، ورزش یکی از معدود جاهایی است که مردان میتوانند احساسات خود را نشان دهند و این موضوع پذیرفته شده است. بنابراین، ضربه زدن به پشت، فریاد زدن و گریه کردن در ورزش به نوعی پذیرفته شده است. اما در هیچ جای دیگری برای مردان در جامعه ما، به طور طراحی شده، اینگونه نیست.
از چپ به راست: جاستین تیپینگ، تایریک ویدرز، جردن پیل، مارلون وینز
تصویر: یونیورسال پیکچرز
فوتبال آمریکایی و ارتباط آن با مردانگی و احساسات
فوتبال آمریکایی نسبت به بیسبال یا بسکتبال ارتباط فرهنگی قویتری با مردانگی و احساسات دارد. آیا دلایلی وجود دارد که این موضوع باید درباره فوتبال باشد؟
چرا فوتبال آمریکایی؟
همیشه فوتبال بود و واقعاً از آن منحرف نشد. به نظر میرسد به دلیل وجود وحشت بدنی در خود ورزش، این موضوع به طور طبیعی هم طرفداران ورزش و هم طرفداران وحشت را راضی میکند. نکته این است که جایی را پیدا کنیم که این دو در نمودار وِن به هم برسند. آنجاست که به نقطه شیرین میرسیم. همانطور که همه خواهند دید، من شروع به تمرکز بیشتر بر روی جنبههای روانی وحشت میکنم.
در عین حال، در ذهنم وحشتهای روانشناختی که دوست دارم، مانند The Shining و Jacob’s Ladder وجود داشتند. این آثار در برخی از اجراها بسیار ساده هستند. از نظر بودجه، جایی که شما فقط با ادراک و ذهن بازی میکنید.
ورزش و تصادفهای مکرر
خود ورزش اساساً هر هفته وارد یک تصادف خودرو شدن است. سپس تلاش برای بهبود یافتن، تا دوباره هر هفته وارد یک تصادف دیگر شوید. برخوردها — من به یک بازی LA Rams رفتم و کسی در زمین دچار ضربه مغزی شد. اینطور بود که “حمایت شده توسط Kaiser Permanente!” همه چیز حمایت شده است. مثل این است که “منطقه تاچداون شما، حمایت شده توسط Audi!” همه چیز تجاریسازی شده است.
ایده آسیب به سر و وحشت روانی
بنابراین ایدهی آسیب به سر که یک راوی غیرقابل اعتماد ایجاد میکند، به وحشت روانی منجر میشود. این به من اجازه داد تا از مکانهای مختلفی الهام بگیرم.
چه عواملی به ظاهر پرکنتراست فیلم کمک کردهاند؟ تریلرها مرا به یاد بازیهای فوتبال شبانه میاندازند. این بازیها روی تلویزیونهای با وضوح بالا و حرکت نرم نمایش داده میشوند و حس فوقالعاده تقویتشدهای را ایجاد میکنند.
تنظیمات و انتظارات
میخواستم آن را در زبان Friday Night Lights تنظیم کنم. هدفم این بود که مخاطب را آرام کنم و بگویم، “خوب، بله، داستان ورزشی، تبلیغ نایکی، حس خوب، ESPN، ۳۰ برای ۳۰.” وقتی همه چیز شروع به جا افتادن میکند، تغییری ایجاد میشود. میخواهم همه آن انتظارات را زیر و رو کنم و بگذارم به چیزی جدید تبدیل شود.
من داشتم این تبلیغات ورزشی بسیار زیبا را با فیلمبردارم نگاه میکردم — سلام به کیرا کلی.
خاطرات کمپین Nike Freestyle
در دهه ۹۰، جایی که بزرگ شدم، کمپین Nike Freestyle را به یاد آوردم. آنها بسیار روشن بودند و به تاریکی و سایهها میافتادند. همچنین زبان وحشت هم وجود داشت. اما نمیخواستم بیش از حد به یک سمت یا سمت دیگر بروم.
بنابراین، بسیاری از انتخابهایی که ما انجام دادیم با احساسی از یک کلیسا همراه بود. حس الهی وجود دارد، اما کاملاً آشکار نیست تا کیفیتی اسطورهای به آن بدهد.
رویکرد ما به فوتبال
در مورد فوتبال، بسیار عمدی بود که بگوییم، بله، میتوانید این فوتبال را به این شکل شلیک کنید، اما اگر فقط روی دالیها و قفل شده باشیم و سعی کنیم زبان وحشت را به فوتبال نسبت دهیم چه؟ بنابراین، رویکردی که در ابتدا با کیرا داشتم این بود که، یک نفر برمیگردد تا فوتبال پرتاب کند، اما اگر فقط آن را از زاویه پایین به بالا قاب کنیم، ناگهان داریم یک قاب از فیلم هالووین را بازسازی میکنیم، با مایکل مایرز که چاقو را در دست دارد. هیچکس این را به هم ربط نمیدهد، اما مردم به طور ناخودآگاه میدانند که ارتباطی در حال رخ دادن است که هم به ورزش و هم به وحشت خدمت میکند.
مارلون وینز: انتخابی غیرمعمول برای نقش ایزایا
مارلون وینز به عنوان بازیگری که بیشتر در نقشهای کمدی شناخته میشود، انتخابی غیرمنتظره برای نقش ایزایا است. او در گذشته نقشهای جدی نیز بازی کرده است. اما تعداد این نقشها زیاد نبوده است. چرا او در اینجا انتخاب مناسبی بود؟
من همیشه طرفدار بودهام. از زمانی که Requiem for a Dream را دیدم، میدانستم که او تواناییهای زیادی دارد. وقتی این نقش پیش آمد، میخواستیم یک کوارتربک سیاهپوست را در مرکز قرار دهیم، کسی که سن بالایی داشته باشد.
انتخاب بازیگر مناسب
برخی افراد و استودیوها، غریزهشان این است که به سراغ افراد جوانتر بروند، کسی که از نظر فیزیکی آماده باشد و نقش فرد مسنتر را بازی کند. اما از نظر موضوعی، اصلاً منطقی نبود. من میخواستم کسی مسنتر نقش جوانتر را بازی کند. اینطور شد که مارلون ۱۰ سال، اگر نه ۲۰ سال، جوانتر از سن واقعیاش به نظر میرسد. اما او همچنین تجربهای را با خود به همراه داشت که نمیتوان آن را آموزش داد. شما نمیتوانید اصالت پشت تجربیات زندگی او و بودن در کنار شهرت و معروفیت را آموزش دهید.
تجربیات زندگی و اصالت
او داستانهایی از زمانی که حدوداً ۸ ساله بود و ریچارد پرایر به خانهاش میآمد، دارد. مارلون از خانوادهای از بزرگان آمده است. او خودش یک بزرگ است. بنابراین او از همه اینها، چه خوب و چه بد، عبور کرده است. او میتوانست در سطح انسانی عمیقتری به چیزی منحصر به فرد دست یابد.
چگونه پس از خرید فیلمنامه توسط شرکت تولیدی جردن پیل به این پروژه پیوستید؟
من در سال ۲۰۱۷ با جردن پیل آشنا شدم. او تازه جایزه اسکار برای Get Out را برده بود و استودیوی مانکیپا پروداکشنز را راهاندازی کرده بود. او میخواست با فیلمسازان جوانتر ملاقات کند. بهنوعی، او اولین فیلم من، Kicks را دید و تماسی گرفتم که او میخواهد ملاقات کند. آن زمان خیلی سورئال بود و هنوز هم سورئال است! اما او را ملاقات کردم و هر دو درباره فیلمها هیجانزده بودیم. او گفت: “من فیلمت را دوست داشتم و امیدوارم روزی بتوانیم با هم کاری پیدا کنیم.” من کار خودم را کردم و از هم جدا شدیم. اما وقتی این ایده مطرح شد، به سراغ من آمدند. دقیقاً میدانستم با آن چه میخواهم بکنم و خیلی عجیب بود و آنها هم چیزهای عجیب را دوست دارند. بنابراین، همه چیز خوب پیش رفت.
رابطه با جردن و مانکیپا در تولید
رابطه شما با جردن و مانکیپا در تولید واقعی چگونه بود؟
آنها فوقالعاده بودند. آنها قبلاً یک جهان خلق کرده بودند. بنابراین شما یک روایت اقتصادی دارید که وارد یک محیط باز میشوید. چیزی شبیه به این، یک فیلم ترسناک اصیل، ساخته نمیشود مگر اینکه کسی مانند جردن پیل از آن حمایت کند. به همان شیوهای که رایان [کوگلر] میتواند Sinners را بسازد. باید مقداری اعتبار وجود داشته باشد. بنابراین داشتن او در تیمم و مبارزه برای من بیقیمت است. اما سپس، او به عنوان یک فیلمساز، میداند چگونه بدون دخالت یا یادداشتگذاری بیش از حد، هدایت کند. او بیشتر شبیه این است که میگوید: «خوب، پیشنویس بعدی را گذراندیم، بیایید بنشینیم و با جدیت صفحهگردی کنیم.»
این واقعاً شگفتانگیز بود: “وای، من اینجا نشستهام با جردن پیل، که به نوعی استاد این هنر و ژانر است، و توانایی بازی تنیس را دارم. ما فقط در حال تبادل نظر و ایدهپردازی هستیم: “من این ایده دیوانهوار را دارم، نظر تو چیست؟” داشتن او به عنوان یک مشاور در طول توسعه بیقیمت است.
تاثیر مشاوره جردن پیل
همچنین در ویرایش، وقتی سعی میکنیم یک لحظه بسیار مهم را پیدا کنیم، میتوانیم بگوییم، “هی، من سه گزینه برای این لحظه دارم که نیاز دارم. این چیزی است که من فکر میکنم. نظر یا بازخورد اولیه تو چیست؟” دریافت این از او فوقالعاده بود.
آیا او به شما توصیهای کلی داد که با شما باقی مانده باشد یا بهویژه مفید بوده باشد؟
شاید به طور مستقیم نه، اما با مشاهده ارتباط و کار او در سیستم استودیو، چیزهای زیادی درباره انتخاب نبردها و اینکه چطور نباید به برخی چیزها بیش از حد حساس بود، یاد گرفتم. چیزها دائماً تغییر میکنند. فکر میکنم او توانایی منحصربهفردی دارد. شاید این از زمان حضورش در Mad TV ناشی میشود. آن فرآیند نوشتن که همیشه تکرارها دارد. او همیشه بسیار آرام و متفکر است. بنابراین، فکر میکنم این یادآوری خوبی بود که میتوانی در کاری که انجام میدهی عالی باشی بدون اینکه آدم بدی باشی.



توسط

توسط



توسط