Image

نگاهی به بخشی اختصاصی از کتاب سوم مجموعه فانتزی Legends & Lattes

📋 خلاصه مقاله:

تراویس بالدری، خالق بازی‌های Torchlight و Rebel Galaxy، با انتشار اولین کتاب خود “Legends & Lattes” در سال ۲۰۲۲، داستانی دلنشین از ویو، جنگجوی اورک که کافی‌شاپی راه‌اندازی می‌کند، ارائه داد. این کتاب به موفقیت‌های بزرگی دست یافت و به فینال جوایز نبولا و هوگو ۲۰۲۳ رسید.

تراویس بالدری، یکی از خالقان Torchlight و Rebel Galaxy، اولین کتاب خود با عنوان Legends & Lattes را در سال ۲۰۲۲ منتشر کرد. این کتاب به سرعت دل هواداران فانتزی را به دست آورد. داستان دلنشین ویو، یک جنگجوی اورک که شغل ماجراجویی خود را ترک می‌کند تا یک کافی‌شاپ راه‌اندازی کند، به عنوان یکی از پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز شناخته شد. همچنین، این کتاب به فینال جوایز نبولا و هوگو ۲۰۲۳ برای بهترین رمان رسید.

بالدری نگاهی به روزهای اول ویو به عنوان یک شمشیر اجاره‌ای در کتاب دوم این مجموعه انداخته است: پیش‌درآمد او در سال ۲۰۲۳ با عنوان کتاب‌فروشی‌ها و استخوان‌غبار.

ویو و بهبود کتاب‌فروشی

در آن کتاب، ویو زمان خود را با بهبود یک کتاب‌فروشی در یک شهر ساحلی آرام می‌گذراند. او تلاش می‌کند از یک جراحت ویرانگر ماجراجویی بهبود یابد. فرن، صاحب کتاب‌فروشی که زبان تندی دارد، به شخصیت اصلی کتاب سوم این مجموعه، راهزنان و چاقوهای نان تبدیل می‌شود.

بیداری فرن

فرن با دیدن لبخند تمساح و چشمانی به رنگ قرمز غروب در یک صورت گرد و سبز بیدار شد. نور روز، نوری که بسیار دردناک بود، او را اذیت می‌کرد.

موقعیت دشوار

همان‌طور که در پشت واگن دراز کشیده بود و از همه طرف با جعبه‌ها محاصره شده بود، جایی برای فرار نداشت جز بالا. او باید مستقیماً به سمت آن لبخند تند و مرگبار نگاه می‌کرد. مسیری که هیچ رَتکین عاقلی انتخاب نمی‌کرد.

خماری که جمجمه فرن را در هم کوبیده بود، کل ماجرا را به قدری گیج‌کننده کرده بود که او دقیقاً به همان جایی رفت که باید می‌رفت. او به حالت نشسته درآمد و با کیف دستی که دستانش در آن گیر کرده بود، دست و پا زد و با صدای بلند فریاد کشید.

ظهور گابلین در واگن

لبخند تیز و درخشش قرمز ناگهان سه فوت دورتر، در انتهای واگن ظاهر شد. از میان ضربان ناخوشایند خون پشت چشمانش، فرن دید که هر دو متعلق به یک گابلین با موهای نارنجی و دم‌اسبی‌های برس‌مانند است. او در نوعی کت بزرگ پوشیده شده بود که کاملاً از جیب‌های رنگارنگ و نامتناسب تشکیل شده بود.

وضعیت گابلین

به طرز غیرممکنی، دستان گابلین در مقابلش بسته شده بود. انگار این کافی نبود، چندین حلقه طناب دور بدنش پیچیده شده بود. این طناب‌ها از مچ دست تا شانه‌هایش پیچیده شده و به یک حلقه در پشت واگن بسته شده بود.

«چی… چی به این لعنتی بی‌وفا؟» فرن ناله کرد. او با یک جهش ناشیانه به پهلو روی تخته‌های جعبه‌های چرخ‌دستی افتاد. به سختی روی یک مسیر پر از چاله فرود آمد. شنلش روی سرش برگشته بود و دمش زیرش گیر کرده بود.

صدای محیط

صدای آواز پرندگان را شنید. بوی اسب عرق کرده را حس کرد. صدای آشنایی را به طور مبهم شنید.

گفت‌وگو

«چقدر وقت است که آنجا بودی؟»

جلد کتاب Legends & Lattes اثر تراویس بالدری، یک ارک زن عضلانی با موهای سیاه که در حال سرو قهوه در مقابل پیشخوانی پوشیده از شیرینی‌ها است، در حالی که زنی با پوست قرمز، شاخ و دمی شیطانی پشت سر او ایستاده است

تصویر: Tor Books

فرن شنل خود را از روی صورتش کنار زد و به بالا نگاه کرد. او آرزو می‌کرد که به دلایل مختلفی که قابل دفاع بودند، واقعاً مرده بود.

آشنایی با آستریکس

آستریکس یک‌گوش از ارتفاع زیادی به او خیره شده بود. یک دستش روی کمرش و دست دیگرش در حال شانه زدن موهای نقره‌ای‌اش بود. آستریکس چشمانش را تنگ کرد و او را شناخت. “صبر کن، از کجا تو را می‌شناسم؟”

تلاش فرن برای ایستادن

فرن با تلاشی بزرگ برای نگه داشتن محتوای معده‌اش درون خود، به پا خاست. او می‌دانست که خز او با گرد و غبار جاده و احتمالاً چیزی مربوط به اسب پوشیده شده است. او نگاهی به گابلینی که در پشت واگن بود انداخت. گابلین حتی یک اینچ هم تکان نخورده بود و همچنان با لبخندی مهربان به هر دوی آن‌ها نگاه می‌کرد.

یادآوری گذشته

“من، اه… خب، چند هفته پیش در یک کالسکه در برخی از باتلاق‌ها بودم، و، اه—”

“آه. پِسکادین‌ها. زوج لال در واگن. همین بود.”

او هوا را بو کشید و بوی پشیمانی فرن را حس کرد، با توجه به حالتی که به چهره‌اش داشت. “پس این عمدی است یا فقط در واگن اشتباهی بیهوش شدی؟”

پاسخ فرن به سوال استریکس

فرن که هنوز درگیر ایده خودش و کالسکه‌چی به عنوان یک زوج بود، سرش خیلی درد می‌کرد تا بتواند دروغی بسازد. او پاسخ داد: “کمی از هر دو؟” و چهره‌اش را در هم کشید.

واکنش استریکس و گابلین

استریکس سری تکان داد و لحظه‌ای به آن فکر کرد. سپس به نظر می‌رسید که او را کاملاً نادیده گرفت و توجهش را به گابلین در واگن معطوف کرد. او اشاره کرد. “تو. برگرد جلو.”

گابلین اطاعت کرد و با چابکی از روی بار در بستر واگن پرید. او روی صندلی جلویی نشست و روی باسنش افتاد.

سوال درباره وضعیت فرن

“آیا او… نوعی زندانی است؟” با وجود تیزی لبخندش، به نظر نمی‌رسید که تهدید خاصی داشته باشد.

فرن به آرامی از جاده خارج شد و به یک تپه چمنی رسید. او به زمین نشست و با صدای ناله‌ای که از هر عضله در امتداد ستون فقراتش بلند شد، به خود پیچید. او نمی‌دانست چگونه شب را خوابیده بود، با توجه به اینکه احساس می‌کرد یک کبودی بزرگ است.

گفتگوی فرن و آستریکس

«جایزه»، آستریکس در حالی که برزنت را دوباره بست، پاسخ داد.

«این همه طناب لازم نیست؟»

«به من اعتماد کن وقتی می‌گویم این اولین انتخاب من نبود. شما باید در ثون سوار شده باشید. درست است؟»

فرن به آرامی سر تکان داد. آستریکس نمی‌توانست او را ببیند، زیرا پشت به او بود، اما به نظر نمی‌رسید که مهم باشد.

مسافت باقی‌مانده تا مقصد

«ما یک روز و نیم راه آمده‌ایم و سه روز تا شهر بعدی فاصله داریم.»

«یک روز و نیم؟» فرن با تعجب گفت.

«با گاری.» آستریکس بی‌تفاوت بود. «یک روستا در آن طرف بود که شب گذشته از آن گذشتیم. باید خوب باشی. کشور امنی است. جاهای گرمی برای خوابیدن دارد.» آستریکس کارش را تمام کرد و به فرن نگاه کرد. «غذایی داری؟»

فرن تازه متوجه شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. «نه»، با صدای خیلی آرام پاسخ داد.

غذا به نظر نمی‌رسید که چیزی باشد که او به زودی دوباره بخواهد. چشمانش با هر ضربان قلب فشرده می‌شد و دل و روده‌اش از این ریتم خوشش نمی‌آمد.

جستجوی الف برای غذا

الف زیر چرخ دستی جستجو کرد و تکه‌ای پنیر با پوست ضخیم و تکه‌ای نان که به نظر می‌رسید اگر بیفتد صدای تق می‌دهد، بیرون کشید. آستریکس بدون هیچ کلمه‌ای آنها را به سمت فرن دراز کرد.

واکنش فرن

او به نظر نمی‌رسید که ناراحت یا عصبانی باشد. اما به نظر نمی‌رسید که علاقه‌مند هم باشد. او می‌توانست به همان اندازه منتظر باشد تا اسبش کارش را تمام کند. که بله، در حال حاضر در حال انجام آن بود.

جلد کتاب 'Bookshops & Bonedust' اثر تراویس بالدری، با تصویر یک اورک زن با موهای سیاه که کتابی باز را در دست دارد و به پیشخوان کتابفروشی تکیه داده است، در کنار یک موش‌نما با کاغذ و قلم

تصویر: Tor Books


فرن کمی حساب و کتاب ذهنی انجام داد. یک روز و نیم با گاری اسب. پیاده، این یعنی…

با سر در دستانش، به آرامی زمزمه کرد: «اینکه از راحتی یک تخت گرم به وجودم شک کنم، الان خیلی عالی به نظر می‌رسه. فرن، تو احمقی.»

واکنش فرن به وضعیت

«هوم؟»

هوم الف به همان دقتی بود که کال داشت. او غذا را به‌طور معناداری بلند کرد.

درخواست فرن برای کمک

فرن سعی کرد لبخندی دلنشین اما کمی ترحم‌برانگیز بزند. «آیا هیچ شانسی هست که بتونم متقاعدت کنم منو به شهر بعدی یا چهارراهی ببری که بتونم جایی برای برگشت رزرو کنم…»

کشف ناگهانی فرن

فرن حرفش را قطع کرد و چشمانش گشاد شد. با درک ناگهانی اینکه نه کمربندش را دارد و نه کیف پولش، به کمرش دست زد. با یک خوش‌بینی وحشیانه، کیف را باز کرد و در آن جستجو کرد، به امید اینکه—

نه. حتی یک سکه مسی تنها هم که در ته کیف خاک بخورد، نبود. فقط کاغذ، مداد و کتابی که قبلاً خوانده بود و برای کس دیگری در نظر گرفته شده بود.

آستریکس به راحتی افکار او را حدس زد. «به نظر می‌رسد پیاده‌روی بهترین گزینه باشد.»

تصمیم آستریکس برای ادامه مسیر

کاملاً مشخص بود که آستریکس افسانه‌ای با یک گوش، هیچ قصدی برای بازگشت به عقب و برگرداندن یک راتکین مست به زندگی آشفته‌اش ندارد. در یک داستان، قهرمان با شجاعت برنامه‌های خود را تغییر می‌داد تا یک روستایی ساده‌لوح را به امنیت خانه‌اش برگرداند. هرچند که این کار چقدر ناخوشایند یا غیرعملی به نظر می‌رسید.

این به وضوح یکی از آن داستان‌ها نبود.

واکنش گابلین و توجه آستریکس و فرن

«لوفینگ شانکس!» گابلین با صدای بلند گفت.

هر دو، آستریکس و فرن، توجه خود را به دختری که روی واگن نشسته بود، معطوف کردند.

«دقیقاً همین فکر را داشتم،» فرن که به بسیاری از ناسزاهای گابلینی آشنا بود، زیر لب گفت.

گفتگوی آستریکس و فرن درباره زبان گابلینی

«می‌دانی او چه می‌گوید؟» آستریکس با تعجب به او نگاه کرد.

چیزی زیرکانه در فرن که کاملاً تحت تأثیر مستی نبود، گفت: «آه، بله. چرا؟»

«تو گابلینی صحبت می‌کنی؟»

«آیا او به زبان سرزمین‌ها صحبت نمی‌کند؟» فرن به‌طور ماهرانه‌ای از پاسخ به سؤال طفره رفت.

آستریکس اخم کرد. “تا جایی که من می‌دانم، نه. چی گفت؟”

فرن با تردید گفت: “خب، چیز مودبانه‌ای نبود.” البته که ادب هرگز بر گفتار فرن حاکم نبوده است.

زبان گابلین‌ها و چالش‌های آن

آستریکس گفت: “خودم هیچ‌وقت با زبان گابلین‌ها کنار نیامدم. آن‌ها حتی پانصد سال پیش هم زبانی نداشتند. می‌دانم که بیشتر شامل نفرین‌هاست، پس، به نظر درست می‌آید.”

فرن فکر کرد که اگر هزار سال زندگی کرده بود، شاید چند زبان دیگر که به کارش می‌آمد را یاد می‌گرفت. اما عاقلانه بود که این را نگوید.

پیشنهاد فرن برای کمک

در عوض، گفت: “ببین، من یک پیشنهاد دارم. به خاطر بحث، فرض کنیم که مرا با خودت به ایستگاه بعدی واقعی ببری. می‌توانم به حرف‌هایش گوش کنم؟ این قطعاً کار را برایت آسان‌تر می‌کند و به عنوان یک امتیاز، من در راه برگشت به خانه کنار جاده نمی‌میرم.”

چالش‌های مالی و بازگشت به خانه

الف لب‌هایش را با تأمل جمع کرد. “هنوز هیچ پولی نداری. چطور می‌خواهی راه برگشتت را تأمین کنی؟”

فرن پنجه‌هایش را باز کرد. “لازم نیست نگران آن باشی، درسته؟ من فقط باید راهی پیدا کنم تا وقتی به آنجا رسیدم، نقره را جمع کنم.”

گفتگوی فرن و آستریکس

“هوم. اسمت چیه؟”

“فرن.”

“و چه کاری انجام می‌دهی؟”

فرن پاسخ داد: “من کتاب‌فروش هستم”، که در حال حاضر خیلی مفید به نظر نمی‌رسید.

آستریکس با شک و تردید نگاه کرد. “این برای آینده‌ات خوب به نظر نمی‌رسد.”

فرن در دل موافق بود، اما گفت: “من یک کتاب‌فروش بسیار باهوش هستم…؟”

سکوت و انتظار

سکوت طولانی‌ای برقرار شد، در این مدت اسب بارکش چند لقمه علف از کنار جاده چید و چند مگس مزاحم را دور کرد.

“تا شونکا”، گابلین اعلام کرد.

آستریکس بین آن دو نگاه کرد و سپس با انتظاری به فرن نگاه کرد و ابروهایش را بالا برد.

فرن آهی کشید. “یعنی، ‘کارِت تمومه.'”

پست‌های مرتبط

درخشش خیره‌کننده پرواز Hornet در Silksong

درخشش خیره‌کننده پرواز Hornet در Silksong

طراحی شناور هورنت در بازی Hollow Knight: Silksong با سادگی و کارایی خود، شادی و نشاطی به بازی اضافه می‌کند و در عین حال الهام‌بخش میم‌های خلاقانه‌ای شده است. این طراحی اقتصادی و…

توسطتوسطمیلاد کرمانیشهریور ۲۴, ۱۴۰۴
پرفروش‌ترین بازی‌های PlayStation در آمریکا پس از ۳۰ سال

پرفروش‌ترین بازی‌های PlayStation در آمریکا پس از ۳۰ سال

سی سال از عرضه پلی‌استیشن در آمریکا می‌گذرد و بازی‌های GTA و Call of Duty در صدر فروش قرار دارند. GTA 5 با فروش ۲۱۵ میلیون واحد پیشتاز است و Call of Duty:…

توسطتوسطمیلاد کرمانیشهریور ۱۸, ۱۴۰۴
راهنمای کامل مأموریت “Garb of the Pilgrims” در Hollow Knight: Silksong

راهنمای کامل مأموریت “Garb of the Pilgrims” در Hollow Knight: Silksong

مأموریت “لباس زائران” در بازی Hollow Knight: Silksong به بازیکنان امکان جمع‌آوری ۱۲ شال زائر و دریافت گردنبند تسبیح با ۱۲۰ مهره را می‌دهد. این مأموریت در تابلوی مأموریت روستای بون باتم آغاز…

توسطتوسطعلیرضا جمشیدیشهریور ۱۷, ۱۴۰۴
اولین تریلر “بازگشت به Silent Hill” نوید خوبی نمی‌دهد

اولین تریلر “بازگشت به Silent Hill” نوید خوبی نمی‌دهد

شرکت Konami و کریستوف گانز فیلم جدیدی به نام “Return to Silent Hill” بر اساس بازی “Silent Hill 2” می‌سازند. تریلر رسمی منتشر شده و واکنش‌های متفاوتی از طرفداران دریافت کرده است. فیلم…

توسطتوسطمیلاد کرمانیشهریور ۵, ۱۴۰۴
نگاهی به بخشی اختصاصی از کتاب سوم مجموعه فانتزی Legends & Lattes