📋 خلاصه مقاله:
این بلاگ به تجربه نویسنده از تماشای دوباره سریال “Doctor Who” با دوستی آمریکایی میپردازد و به چالشهای فرهنگی و طنز بریتانیایی درک نشده توسط دوستش اشاره میکند. نویسنده از این تجربه برای توضیح فرهنگ بریتانیا و جذابیتهای سریال استفاده میکند.
هشت ساله بودم که کریستوفر اکلستون و بیلی پایپر برای اولین بار در سال ۲۰۰۵ به عنوان دکتر و رز تایلر در صفحه تلویزیون من ظاهر شدند و احیای Doctor Who را به نمایش گذاشتند. پس از مدتها دوری، این برنامه تاریخی علمی تخیلی بازگشت تا نسل جدیدی از بینندگان را به خود جذب کند. به عنوان یک عاشق این ژانر، مصمم بودم که این برنامه چیزی خاص خواهد بود. و معلوم شد که حق با من بود!
به سال ۲۰۲۵ برویم. من ۲۸ ساله هستم و برای یک تابستان علمی تخیلی با Doctor Who و Andor آماده میشوم. Doctor Who در سال ۲۰۲۲ با ورود دیزنی پلاس به عنوان پشتیبان جدید خود، جان تازهای گرفت و مقدار زیادی سرمایه نیز به همراه آن آمد.
برای نمایشی که به عنوان One Piece برای مردم بریتانیا شناخته میشود و تعداد زیادی از قسمتهای آن به اولین پخش سریال در سال ۱۹۶۳ برمیگردد، این واقعیت که Doctor Who ناگهان برای مخاطبان بسیار گستردهتری در دسترس قرار گرفت، هیجانانگیز بود.
بعد از یک فصل واقعاً پر فراز و نشیب، تصمیم گرفتم تنها کاری که باقی مانده بود این بود که کل سریال را دوباره تماشا کنم تا ببینم چه چیزی در ابتدا منِ هشتساله را مجذوب خود کرده بود. اما تصمیم گرفتم این کار را به تنهایی انجام ندهم. با توجه به اینکه دوستم از ایالات متحده، یک طرفدار پر و پا قرص جنگ ستارگان از تگزاس، علاقهاش به ورود به Doctor Who را ابراز کرده بود، به نظر میرسید که این بهانهای عالی برای به چالش کشیدن او باشد.
چالشهای تماشای دوباره سریال
مشکل اینجاست که فاصله من از آغازهای این سریال باعث شد چیزی بسیار مهم را فراموش کنم. Doctor Who فوقالعاده بریتانیایی است.
وقتی این را میگویم، نمیخواهم به نظر برسد که طرفدار بریتانیا و مخالف همه چیز دیگر هستم. دکتر هو همیشه داستانها و همراهان متنوعی داشته است (اینکه چقدر خوب با آنها برخورد کرده، جای بحث دارد)، اما این برنامه در ریشههای خود در فرهنگ بریتانیا غرق شده است. برای مثال، یک صحنه کامل وجود دارد که در آن یک فنجان چای خوب، دکتر دهم دیوید تننت را از بیماری بازسازیاش درمان میکند. این دیگر از این بریتانیاییتر نمیشود.
من همه اینها را فراموش کرده بودم و خوشحالم که این کار را کردم، زیرا تماشای قسمت آزمایشی سال ۲۰۰۵ “رز” برای اولین بار با دوستم — و سپس تماشای چهار فصل اول ‘دکتر هو جدید’ با هم — به یکی از خندهدارترین و شگفتانگیزترین تجربیات زندگیام تبدیل شد. چیزی که برای من عادی بود، گاهی به اندازه دالکها برای رز، برای دوستم بیگانه بود.
در مقطعی از من پرسیدند که “چیپی” چیست (ماهی و چیپس) و چرا رز و خانوادهاش هر شب آن را دوست داشتند. هرچند این موضوع برای دوستم عجیب بود، اما برای من یادآور دوران کودکیام بود. شام ماهی و چیپس، حداقل در سال ۲۰۰۵، به عنوان لذیذترین وعده غذایی که طبقه کارگر بریتانیا میتوانست داشته باشد، شناخته میشد. در خانه ما، شب چیپی جمعه بود و تنها در صورتی که پدر و مادرم توانایی مالی داشتند و پس از آن پولی برای شارژ کنتور برق و گاز باقی میماند، میتوانستیم از آن لذت ببریم.

رز در حال لذت بردن از چیپی
بزرگ شدن در فقر تنها یک مسئله بریتانیایی نیست، اما برنامهای وجود داشت که در آن یک بیگانه فضایی به طور تصادفی همراهی از آن پیشزمینه خاص، پیشزمینه من، انتخاب میکرد و او را به ماجراجوییهای شگفتانگیز میبرد. در حالی که برنامههای دیگری هم در آن زمان زندگی طبقه کارگر را به تصویر میکشیدند، بسیاری از آنها ما را به سوژهای برای شوخیهای طولانی تبدیل میکردند. اما در Doctor Who، ما میتوانستیم قهرمان باشیم، مهم باشیم و بله، گاهی اوقات شام چیپسی میخوردیم و آن فرد مشکوک در خیابان بود که سیمکارتهای ارزان میفروخت، چون به هیچ وجه نمیخواستیم قیمت کامل را در Carphone Warehouse بپردازیم. توضیح این موضوع به دوستم و دیدن اینکه چگونه ذهنش به آرامی تغییر میکند تا آن را درک کند، واقعاً لذتبخش بود.
این موضوع همچنین باعث شد تا متوجه شوم که این برنامه چقدر برای کسانی که با فرهنگ پاپ بریتانیا بزرگ نشدهاند، عجیب و غریب به نظر میرسد. از حضورهای متقاطع مانند ایستاندرز با پگی میچل (با بازی باربارا ویندزور فقید، یکی از نمادهای تلویزیون و سینمای بریتانیا) که بر سر ارواح بیگانه فریاد میزند که تنها نوشیدنیهایی که در کوئین ویک سرو میکند، “ویسکی، جین و ودکا” است، تا یک قسمت کامل که به تلویزیون واقعنما و برنامههای مسابقهای بریتانیایی مانند بیگ برادر بریتانیا و ضعیفترین حلقه (اما با تم بیگانه) اختصاص داده شده بود، این برای من هم عجیب و هم عادی به نظر میرسید.

شخصیت نمادین سریال بریتانیایی پگی میچل در دکتر هو ظاهر میشود.
دوست من همچنان به انجام کارهای روزمرهاش ادامه میداد. او نمیفهمید چرا این ظاهرها اینقدر فوقالعاده بودند و چرا من آنها را اینقدر خندهدار میدانستم. در یک مقطع، بازیگر میشل رایان (Bionic Woman، EastEnders) در قسمتی ظاهر میشود که دکتر دهم و ۲۰۰ مسافر اتوبوس لندن از طریق یک کرمچاله مکیده میشوند. رایان یک افسانه بریتانیایی است که به خاطر نقشاش به عنوان زوئی اسلیتر در سریال بریتانیایی EastEnders و فریاد واقعاً نمادینش “تو مادر من نیستی” شناخته میشود. این لحظه به قدری در تلویزیون بریتانیا نمادین شده که بارها و بارها به آن اشاره میشود. دیدن او و بسیاری دیگر از نمادهای بریتانیایی مانند لی ایوانز، کمدین، در همان قسمت، بسیار جالب بود.
Doctor Who یک لذت واقعی بود.
این تنها ارجاعات فرهنگی Doctor Who نبود که دوست من را گیج کرد؛ بلکه طنز نهفته در نوشتار و دینامیکهای این سریال، بهویژه در فصل اکلسون، نیز بود. طنز بریتانیایی اغلب خودانتقادی است و تمایل دارد به خودمان و شرایط دشواری که در آن قرار داریم، بخندیم. گاهی اوقات، حتی طنز تند و تیز خود را به یکدیگر معطوف میکنیم و این بهخوبی در دینامیکهای بین دکتر، همراهانش و اعضای خانوادهشان منعکس میشود. پس از چند بار سفر به ایالات متحده، یکی از چیزهایی که برای من شگفتانگیز بود، این بود که چقدر همه با یکدیگر مهربان هستند. غریبهها بهطور فعال با یکدیگر صحبت میکردند، فقط به این دلیل که میتوانستند. در مقایسه، ما بریتانیاییها کمی بدخلق هستیم. از طرفی، اگر شما هم در جزیره کوچکی زندگی میکردید که همیشه باران میبارد و اتوبوسها همیشه دیر میرسند، شما هم همینطور بودید.

تصویر: BBC
با وجود این تضاد فرهنگی، گفتن اینکه لذت من از این نمایش کاهش یافته است، دروغی بیش نیست. در واقع، به عنوان معادل انسانی ایموجی نرد، از ارائه درسهای کوچک تاریخی و فرهنگی درباره اینکه چرا دوره Doctor Who در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ به شدت اصرار داشت تا آینهای به نگرشهای در حال تغییر فرهنگ بریتانیا، به ویژه در مورد دینامیک خانوادهها، بپردازد، لذت میبردم. مهمتر از همه، این نمایش نشان میدهد که چگونه امور روزمره — مانند خانه رز در مجتمع مسکونی، نقش طولانیمدت مارتا به عنوان فرزند ارشد در خانوادهای بزرگ، و حتی زندگی دونا با شغلهای موقت پیدرپی — میتوانند به چیزی شگفتانگیز تبدیل شوند. شاید خطرات به اندازه فصلهای بعدی بالا نبود، اما این نسخه از Doctor Who حتی در میان پسزمینهای کهکشانگستر، به شدت قابل درک بود.
با اینکه Doctor Who در طول سالها تغییرات زیادی کرده است، اما همچنان به طور غیرقابل انکاری یک برنامه بریتانیایی است. هیچ برنامه دیگری وجود ندارد که یک ارباب زمان با لهجه منچستری در دوران جنگ جهانی دوم با بیگانگان روبرو شود. همچنین، من هم معادل آمریکایی دکتر را ندیدهام که با نخستوزیر بریتانیا درگیر شود.
در حال حاضر، تنها یک قسمت تا ورود دکتر یازدهم، مت اسمیت، فاصله داریم. من با اشتیاق منتظر معرفی دوستم به قسمتی هستم که در آن دکتر، به سبک همیشگی، تلاش میکند جهان را با بهترین بیسکویت بریتانیایی نجات دهد: Jammie Dodger. فکر میکنم این قسمت او را شگفتزده خواهد کرد.