📋 خلاصه مقاله:
فصل دوم سریال Peacemaker با تکرار الگوهای گذشته و چالشهای احساسی و اجتماعی کریس اسمیت آغاز میشود. این فصل به بررسی عمیقتر میراث سوءاستفاده و تلاشهای ناکام او برای ایجاد ارتباطات معنادار میپردازد. سریال همچنان مرزهای کمدی سیاه را به چالش میکشد.
فصل دوم کمدی تاریک و پرهیجان ابرقهرمانی Peacemaker به کارگردانی جیمز گان با قسمتی آغاز میشود که ممکن است حس دژاوو را در بیننده برانگیزد. با این حال، با توجه به تغییرات زیادی که در این سریال رخ داده است، نیاز به بررسی دقیقتری داریم تا علت آن را دریابیم. در فصل اول، گان شخصیت اصلی را از نظر اجتماعی و احساسی دچار تغییرات زیادی کرد و این به او اجازه داد تا به عنوان فردی که به شدت میخواهد قهرمان باشد، پیشرفت کند. بنابراین، دیدن جایی که قسمت آغازین فصل دوم او را در نهایت رها میکند، شگفتانگیز است؛ به ویژه وقتی که شروع به دیدن شباهتهای نزدیک این قسمت با قسمت اول سریال میکنید. این دو قسمت، ضدقهرمان احساسی و آسیبپذیر Peacemaker (با بازی جان سینا) را در موقعیتهای دردناک و مشابهی قرار میدهند.
اما پایان قسمت اول فصل دوم، «پیوندهایی که خرد میکنند»، نه تنها با قسمت اول سریال همگام نیست، بلکه با دو لحظه مهم دیگر در زندگی Peacemaker نیز همراستا است. این رویدادها به عنوان نقاط محوری داستان در فصل دوم مطرح میشوند. تفاوتها در هر مورد اهمیت دارند، اما این واقعیت که Peacemaker، معروف به کریس اسمیت، همچنان در همان نقطهای قرار میگیرد که برای احترام و شناخت تلاش میکند، بیش از یک تصادف است. این شباهتها بیش از حد بیرحمانه هستند که به عنوان یک شوخی مداوم تلقی شوند. در قسمتهایی که برای منتقدان پیش از انتشار ارائه شده، او هنوز متوجه این ارتباطات نشده است. اما به نظر میرسد که ما باید متوجه شویم و بیاندیشیم چرا زندگی او بارها و بارها به همان نقطه بازمیگردد.
قسمت اول Peacemaker با پایانی به یادماندنی به پایان میرسد. (یا شاید چندین پایان، اگر بخواهید به اندازه خود سریال بیپرده باشید.) کریس یکی از همکارانش، امیلیا هارکورت (جنیفر هالند)، را به یک بار دنبال میکند و به شکلی ناشیانه و تحقیرآمیز به او نزدیک میشود. («مدت زیادی است که با هیچ زنی نبودهام. من به دنبال ارتباط عاطفی نیستم، فقط به دنبال سرگرمی هستم. تماس جنسی.») او به طور قاطعانه او را رد میکند.
در عوض، کریس با زنی تصادفی از بار به خانه میرود. پس از اینکه با هم رابطه جنسی دارند، زن تلاش میکند او را به قتل برساند. او در واقع یک متاهومن فوقالعاده قوی است و کریس در حالی که سعی میکند با او مبارزه کند، به شدت آسیب میبیند. در نهایت، در حالت وحشت، او قدرت انفجار صوتی یکی از کلاهخودهای پیشرفتهای که پدر بدرفتارش، آگی (رابرت پاتریک)، برایش ساخته بود را فعال میکند و زن را نابود میکند. این قسمت با نشستن او در پارکینگ خارج از ساختمان آپارتمان زن، در حالی که حیران و ناراحت است، به پایان میرسد و به وضوح در حال فکر کردن است که چگونه چنین سناریوی فیزیکی و احساسی رضایتبخشی به یک صحنه قتل تبدیل شد.
این متن را با آغاز فصل دوم مقایسه کنید، جایی که کریس دوباره به هارکورت نزدیک میشود و به دنبال برقراری ارتباط است. مشخص میشود که آنها اخیراً در حال مستی با هم رابطهای داشتهاند. کریس در این وضعیت فرصتی برای یک رابطه میبیند، اما هارکورت آن را “یک اشتباه” مینامد و حتی نمیخواهد به یاد بیاورد که چه اتفاقی افتاده است. بار دیگر، کریس با احساس ناراحتی و طرد شدن دور میشود، اما این بار او بالغتر عمل میکند: به جای جستجوی یک شریک جنسی، او یک مهمانی پر از مواد مخدر برگزار میکند.
سپس، همچنان به دنبال حس ارتباطی که در میان این هرج و مرج نمییابد، وارد بُعد دیگری میشود. در این بُعد، برادرش کیث و پدرش آگی هنوز زنده هستند و هر سه رابطهای حمایتی و محبتآمیز دارند. او گفتگویی احساسی و پرمعنا با آنها دارد. اما پس از اینکه به رختخواب میروند، همتای بُعد دیگر خودش او را در خانهشان پیدا میکند و سعی میکند او را بکشد. درست مانند آغاز سریال، کریس به شدت تحت فشار قرار میگیرد، زخمی میشود و در آستانه مرگ است. او به طور غریزی یکی از دستگاههای پدرش را فعال میکند و بلافاصله حریفش را میکشد. بار دیگر، قسمت با نشستن او در کنار بقایای خونین کسی که قصد کشتنش را نداشت — و حتی نمیخواست بکشد — با حالتی از “چه اتفاقی افتاد؟” بر روی چهرهاش به پایان میرسد.
شباهتها بسیار عمیق هستند؛ تماس با هارکورت، رد شدن، جستجوی آرامش در جسم و ایجاد یک ارتباط احساسی مهم که به قتل ختم میشود. در هر دو مورد، این واقعیت که کریس به طور غریزی حریف خود را با دستگاهی که پدرش ساخته میکشد، بهویژه از آنجا که فصل اول بارها و بارها نشان میدهد که تقریباً تمام مشکلات احساسی صلحجو از پدرش ناشی میشود، بسیار مهم به نظر میرسد. نمونه آگی و سوءاستفادهاش به کریس ایده تحریفشدهای از عدالت، بیتوجهی به زندگی انسان، اشتیاق بیپایان برای پذیرش، مشکلات اعتماد به نفس، مردانگی سمی و عادت به رد و توهین غریزی به دیگران را داد. این نمادین است که در هر دو قسمت آغازین، یکی از هدایای پدرش بیشتر از آنچه کریس قصد داشت مرگبار است و او را مبهوت، بیپناه و با بدنی برای پاکسازی باقی میگذارد.
فصل اول بیشتر به رویارویی Peacemaker با میراث پدرش میپردازد. او به شکلی محدود و ناسالم، رد شدن از سوی Auggie را میپذیرد و در نهایت با کشتن پدرش، این پیوند را قطع میکند. فصل دوم تلاش ناشیانه او را برای ایجاد رابطهای که هرگز نداشته است نشان میدهد، حتی اگر مجبور باشد آن را از نسخهای از خودش در دنیایی موازی به دست آورد.

عکس: کرتیس باندز بیکر/مکس
اما در فصل دوم، دو مرگ مهم دیگر نیز کریس را آزار میدهند و هر دو بخشی از همان شبکه پیچیده هستند. همانطور که سریال بهطور دورهای به ما یادآوری میکند، کریس بهطور تصادفی برادرش کیث را زمانی که هر دو کودک بودند، در یک مبارزه بدون دستکش که آگی آنها را به آن وادار کرده بود، کشت. بزرگ شدن بدون کیث، کریس را منزوی و بیشتر در معرض سوءاستفادههای آگی قرار داد. بهویژه بازی ذهنی کلاسیک او با عنوان «پسر اشتباهی مرد!»، جایی که او بهجای پذیرش گناه واقعی خود، کریس را مقصر مرگ کیث میداند.
در فیلم The Suicide Squad به کارگردانی گان در سال ۲۰۲۱، پیسمیکر در تلاشی نادرست برای “حفظ صلح” و جلوگیری از افشای آزمایشها و سوءاستفادههای قدرت آمریکا در کشور جزیرهای کورتو مالتیز، فرمانده خود، کلنل ریک فلگ (جوئل کینامان) را به قتل میرساند. این قتل در فصل دوم به او بازمیگردد، زیرا پدر فلگ (فرانک گریلو) به دنبال انتقام است.
جالب است که چگونه فصل دوم Peacemaker به مخاطبان نسخهای از فلشبک ویرایششدهای از کشتن ریک توسط کریس را نشان میدهد. در این فلشبک، مرگ ریک به وضعیتی که کریس در فصل اول با بارفلی و در فصل دوم با کریس AU مواجه شد، شباهت دارد. کریس که ناامید، زخمی و در آستانه از دست دادن مبارزه و مرگ بود، ریک را با یک تکه کاشی شکسته از قلب زد. ویرایش Peacemaker از این صحنه مبارزه نشان نمیدهد که چگونه کریس ابتدا با تلاش مکرر برای کشتن فلگ، آن مبارزه را به وجود آورد یا به انگیزههای او پرداخته است. تمرکز صرف بر ناامیدی و درد او باعث میشود که کشتن ریک کمتر به عنوان یک انتخاب و بیشتر شبیه به حادثهای که کیث را کشت یا اعمال غریزی حفظ بقا در پایان هر قسمت افتتاحیه به نظر برسد.

تصویر: Warner Bros. Pictures
مرگ ریک به نوعی با دیگران همراستا است. کریس ادعا کرد که باید ریک را متوقف کند تا صلح را حفظ کند، اما به وضوح مشخص است که او در تلاش بود با نابود کردن شواهد، از آماندا والر (ویولا دیویس) اطاعت کند. او میخواهد تأیید او را به دست آورد و به عنوان یک دارایی مفید و یک قهرمان بزرگ آمریکایی دیده شود، به جای اینکه چیزی بین یک شرور و یک ناکام همیشگی و غیرقابل اعتماد باشد. این اشتیاق برای تأیید، برای نوعی از تحسین که هرگز از عموم مردم دریافت نمیکند و تأییدی که هرگز از پدرش (در دنیای اصلی) نگرفته است، او را در طول فصل دوم نیز به جلو میراند.
بخشی از دلیل اینکه این انگیزه کریس را همیشه به همان نقطه میرساند — کتکخورده، خونین و گیج بر روی یک جسد — این است که Peacemaker
این یک کمدی سیاه است که همواره مرزهای قابل قبول در نمایشهای ابرقهرمانی را به چالش میکشد. Peacemaker همیشه در تلاش است تا رفتار خود را اصلاح کند، اما زنجیرهای از اجساد که پشت سرش باقی میگذارد، نشان میدهد که چقدر اشتباه میکند و چقدر بدشانس است که نمیتواند به چیزی خوب دست یابد و آن را حفظ کند. با این حال، پایان قسمت اول فصل دوم که به آغاز نمایش بازمیگردد و شباهتهایی به دوران کودکی کریس و The Suicide Squad دارد، به رویدادهایی قبل از شروع نمایش اشاره میکند و بازتابی از این واقعیت است که «افراد آسیبدیده، دیگران را نیز آسیب میزنند».
چگونه میراث سوءاستفاده میتواند چرخهای و دشوار برای فرار باشد. در فصل اول، گاهی احساس میشد که کریس در حال شناسایی چرخهای است که در آن گرفتار شده و تلاش میکند از آن بگریزد. اما آغاز فصل دوم او را دوباره به همان چرخه بازمیگرداند.
فصل دوم هشت قسمتی Peacemaker در تاریخ ۲۱ اوت در HBO Max به نمایش درآمد. قسمتهای بعدی هر پنجشنبه تا ۹ اکتبر منتشر میشوند.