📋 خلاصه مقاله:
انیمه “تابستانی که هیکارو مرد” از CygamesPictures، اقتباسی از مانگای Mokumokuren، داستانی ترسناک و روانشناختی درباره دو نوجوان است که با تمهای کوییر و چالشهای هویتی در یک شهر کوچک ژاپنی روبرو میشوند. این انیمه با ترکیب وحشت و احساسات پیچیده، به بررسی روابط انسانی و هویت کوییر میپردازد و هماکنون در نتفلیکس در حال پخش است.
با بازگشت نمایشهایی مانند Dandadan و محبوبیت جدیدترین شونن به نام Gachiakuta، هیچ زمانی بهتر از حالا برای طرفداران انیمه نبوده است. انیمهای که این فصل توجه من را به خود جلب کرده و همچون چنگالها و قلابهای بیگانهاش در من فرو رفته، چیزی نیست جز آخرین تولید CygamesPictures: تابستانی که هیکارو مرد.
اقتباس شده از مانگای Mokumokuren در سال ۲۰۱۲، “تابستانی که هیکارو مرد” داستان دو پسر نوجوان به نامهای یوشیکی تسوجیناکا و هیکارو ایندو را روایت میکند. در شبی زمستانی، هیکارو در کوههای شهر گم میشود و به شدت آسیب میبیند. اما مرگ او به این سادگی نیست. هیکارو توسط موجودی اسرارآمیز بلعیده میشود که کنترل بدن او را به دست میگیرد و به طور فیزیکی با او یکی میشود. این موجود خاطرات هیکارو را به دست میآورد، اما همچنان به عنوان موجودی مستقل باقی میماند. وقتی یوشیکی سرانجام هیکارو را پیدا میکند، بدن او دیگر سرد شده است. یوشیکی که فکر میکند بهترین دوستش مرده است، در حالت شوک و ترس به خانه بازمیگردد.
روز بعد، هیکارو زنده پیدا میشود. او مانند هیکارو صحبت میکند و چیزهایی را میداند که هیکارو میدانست. اما سپس زن عجیب محلی، ماتسورا، مرده پیدا میشود، در حالی که از مشت خود خفه شده است و موجودات عجیبی در جنگل ظاهر میشوند. یوشیکی که میداند بهترین دوستش آن کسی نیست که به نظر میرسد، با انتخابی روبرو میشود که تأثیر سنگینی بر شهر روستایی ژاپنی آنها خواهد داشت. آیا او هیکارو را به ساکنان شهر معرفی میکند تا بتوانند موجود را بیرون کنند و به حالت عادی بازگردند؟ یا با پذیرش توهم بازگشت بهترین دوستش، خود را آرام میکند؟
به عنوان یک علاقهمند به ژانر وحشت، همیشه به کلیشه “کسی بعد از مدتی بازمیگردد، اما کاملاً تغییر کرده است” علاقهمند بودهام. این مفهوم به شدت ترسناک است زیرا به نظر میرسد که در ترسهای واقعی زندگی ریشه دارد. کسی که میشناسید نیازی ندارد که مرده باشد تا روزها، هفتهها، ماهها یا سالها بعد بازگردد و شما متوجه شوید که دیگر آن شخصی نیست که قبلاً بوده است. نیازی نیست که یک موجود روحانی در بدنشان نفوذ کرده و آن را کنترل کند. ارتباط شما به طور کامل تغییر کرده است، چه بخواهید و چه نخواهید. این دلشکن است. این وحشتناک است. چگونه میتوانید با آن کنار بیایید؟ چگونه میتوانید قطعات را جمع کنید؟
این مفهوم سوخت ترس و اضطرابهای “تابستانی که هیکارو مرد” را تأمین میکند. بدون احساسات یوشیکی نسبت به هیکارو و فشاری که از محیط روستایی داستان بر آنها وارد میشود، این داستان کار نمیکند.
در شهر کوچک کیبوگایاما، همه از کار یکدیگر باخبرند. یوشیکی همیشه احساس میکند که یک بیگانه است. خانوادهاش مشکلاتی دارند و بحثهای مداوم آنها اغلب به گوش همه همسایگان میرسد. به نظر میرسد که یوشیکی همجنسگراست و با این هویت خود درگیر است، همانطور که در یک فلشبک در قسمت چهارم انیمه دیده میشود، جایی که یوشیکی جوانتر از یک روستایی دیگر در برابر هیکارو دفاع میکند که او را “بیمار” خوانده است.
یوشیکی تصحیح میکند: “یوسوکه بیمار نیست، او همجنسگراست.”
وقتی هیکارو با تعجب میگوید که در کیبوگایاما “یکی از آن افراد LGBT” وجود دارد، یوشیکی بلافاصله مضطرب میشود و سعی میکند بحث را نادیده بگیرد. هیکارو متوجه میشود و با نیشگون گرفتن گونههای یوشیکی با خرچنگهای واقعی، فضا را سبکتر میکند. هر دو لبخند میزنند و فلشبک به پایان میرسد.
این اولین باری نیست که «تابستانی که هیکارو مرد» به بررسی تمهای کوئیر در داستان میپردازد، اما این بار به شکلی واضحتر و روشنتر انجام شده است. در حالی که خالق اثر موکوموکورن تأکید کرده که این داستان یک رمانتیک نیست، بلکه یک «وحشت بلوغ» است، همچنین به وضوح بیان کرده که «تابستانی که هیکارو مرد» نیازی به رمانتیک بودن برای کوئیر بودن ندارد.
«صرف نظر از برچسب ژانر، و حتی اگر این داستان یک رمانتیک نباشد، به عنوان نویسنده، تضمین میکنم که این یک داستان کوئیر است.» موکوموکورن از طریق بلوسکای گفت.
در حالی که رابطه یوشیکی با هیکارو (چه در دنیای واقعی و چه به عنوان موجودی فراطبیعی که او را کنترل میکند) بهطور صریح عاشقانه نیست، احساسات آنها قلب انیمه را تشکیل میدهد. عشقی که یوشیکی نسبت به هیکارو احساس میکند و تمایل او به اینکه از هم جدا نشوند، در نهایت چیزی است که شهر را در لبه تیغ نگه میدارد. این عشق بهطور ذاتی یکطرفه هم نیست. در قسمت دوم، هیکارو جعلی میخواهد محبت یوشیکی را به دست آورد، بنابراین در یکی از صحنههای به شدت همجنسگرایانهای که در انیمه دیدهام، هیکارو به یوشیکی اجازه میدهد تا «درون او را کشف کند». یوشیکی دستش را در سینه هیکارو فرو میکند و آن را تکان میدهد. هیکارو از این کار لذت میبرد و تنها زمانی که این موضوع آشکار میشود، یوشیکی وحشتزده میشود و متوقف میشود.
فارغ از استعارههای نفوذ، لحظهای وجود دارد که یوشیکی در قسمت سوم فرو میریزد و تلاش میکند هیکارو جعلی را کنار بزند. این موجود کنترل خود را از دست میدهد و در یک انفجار احساسی که نمیتواند مهار کند، سعی میکند یوشیکی را ببلعد، اما در آخرین لحظه متوقف میشود، وقتی که متوجه میشود چه کرده است. هیکارو جعلی خود را در اتاقش حبس میکند تا به یوشیکی آسیبی نرساند و تنها زمانی به مدرسه بازمیگردد که یوشیکی به دنبال او میآید.
علاقهای که این موجود به یوشیکی دارد، همان عشق معصومانه و مشتاقانهای نیست که یوشیکی نسبت به هیکارو احساس میکند. این موجود فراطبیعی، هرچند قادر به تجربه احساسات است، اما نمیتواند پیچیدگیهای آنها را بهطور کامل درک کند. او نمیفهمد که چگونه میتوان همزمان چیزی را دوست داشت و از آن متنفر بود، یا چرا انسانها اغلب حیوانات را به اندازه یکدیگر دوست دارند. وقتی یوشیکی در جشنواره در قسمت چهارم دوباره به خاطر دلتنگی برای هیکارو واقعی فرو میریزد، هیکارو جعلی به یوشیکی اطمینان میدهد که هرچند میداند هرگز نمیتواند جای هیکارو را بگیرد، اما هر کاری که بتواند برای حفظ امنیت یوشیکی انجام خواهد داد. این نوعی محبت مالکانه و سلطهگرانه است، اما برای یوشیکی، تأییدی بر احساساتش است — تأییدی که آنچه برای دوستش احساس میکند اشتباه نیست — و این احساس برای او بسیار جذاب است که نمیتواند آن را نادیده بگیرد.

عکس: نتفلیکس
به عنوان زنی کوییر که در شهری کوچک بزرگ شدهام، میتوانم جذابیت تجربهای که یوشیکی از سر میگذراند را به خوبی درک کنم: تأیید هویت کوییر شما میتواند نجاتبخش باشد. در حالی که یوشیکی به دلیل همجنسگرا بودن طرد نمیشود (زیرا آن را پنهان میکند)، انکار تمثیل واضح انیمه “تابستانی که هیکارو مرد” درباره بزرگ شدن در شهری محافظهکار در حالی که کوییر هستید، به معنای انکار کل فرضیه انیمه است. به یوشیکی هشدار داده میشود که با جمعیت نامناسب “مخلوط” نشود. دوستانش او را اذیت میکنند و میگویند که هیکارو به او چسبیده است. یوشیکی در برابر هر نشانهای از همجنسگراهراسی دیگران، دچار تنش میشود. این داستان عمدتاً یک داستان ترسناک روانشناختی جذاب است که پر از وحشت بدنی و تروماهای احساسی است، اما نخ کوییر که در سراسر انیمه جریان دارد، تنها به وحشت آن میافزاید.
چه میکنید وقتی تنها کسی که شما را به خوبی میشناسد و دوستتان دارد، همان کسی است که دنیای شما را با عذابهای فراطبیعی آلوده میکند و مرگ را به دنبال خود میآورد؟ آیا هیچکدام از شما میتوانید از این جدایی جان سالم به در ببرید و به حالت عادی بازگردید، و آیا اصلاً میخواهید؟ “تابستانی که هیکارو مرد” به دنبال پاسخ به این سوالات است و من از هر لحظه آن لذت میبرم.
فصل اول “تابستانی که هیکارو مرد” هماکنون در نتفلیکس در حال پخش است. این فصل در ۲۰ سپتامبر به پایان میرسد.